پاشنه بلند و ساق كوتاه

ساخت وبلاگ

يكشنبه 18 شهريورماه 1397

صبح كه از سرويس جا موندم و پياده تا بيمارستان رفتم و كسي منو سوار نكرد يك ساعت و نيم سر جاده ايستاده بودم و آخرش هم با سرويس تاخيري اومدم ( اينم نتيجه بيداري تا ساعت 2 نيمه شب و پاور پوينت اسي بود كه ديشب رفته بودم خونه اشون )

BMI

ديشب چقدرم با مهناز خانوم سر مسائل مختلف كل كل كرديم ... از زن گرفتن تا قد و وزن و  محاسبه  BMI آخه بحث پيري بود بهش گفتم اصلا جووني به اين حرفها نيست ... بايد مثلا شاخص توده بدني ات نرمال باشه ...

مال خودشو رو اندازه گرفتم  قد 176 وزن 75 -  BMI  = 24

اسي --- قد 185 وزن 101   BMI – 31

و خودم ... قد 175   وزن 69  BMI  = 23

ديگه  فكر كنم حسابي روشون كم شد ...

صبح كه سرجاده ايستاده بودم يكي از استادكارهاي سابق پمپ شاپ رو ديدم گفت منو مي شناسي ؟ بله چطور نمي شناسم و همين باعث شد كه فلاش بك به گذشته بزنم و نيكفر كه مسئول ما بود و چه آدم خوش اخلاقي بود و فوت كرده بعدش جمال زاده اومد كه دهن بين بود و با من كج افتاد منم از اونجا زدم بيرون رفتم ماشين هاي حساس

همون اولش هم كه اونجا بودم يه مشت آدماي بخيل و حسود و بيسواد كه سه تاشون هم فوق ديپلم داشتن از اين مدرك هايي كه اگه مفتي هم به ما بدن نمي گيريم ... همش منو اذيت مي كردن يارو هادي زاده از روستاهاي جنوب خراسان اومده بود و اينجا براي ما تعيين تكليف مي كرد ... كه زدم تو پوزش ...

يا اون جنت مكان كه شب و روز سقف رو نگاه مي كرد و از جاش تنكون نمي خورد و كتاب هاي منو مسخره مي كرد و ارشدي  تركه كه از بناب اومده بود فكر مي كرد ارباب كارگراست .... چه آدم هايي بودن پر از تكبر و غرور الكي و پوشالي ... زمستون رفت و روسياهي به ذغال موند ... اونا رفتن و فقظ خاطره بدي هاشون بجا موند ...

 

20117

رفتم مخابرات يه خانوم خيلي خنده رو و خوش اخلاق اونجا نشسته بود موضوع تلفن رو بهش گفتم  ... گفت با شماره 20117 تماس بگير و گرفتم اونم گفت بايد آبونمان رو پرداخت كني ... ولي كلا تلفن رو تا حالا وصل نكردن ... شماره موبايلم رو دادم قرار شد باهام تماس بگيرن ...

فرودگاه :

عصري با اسي رفتيم فرودگاه براي گرفتن كتاب ها كه از تهران اومده فرودگاه ساعت 18:20 دقيقه تعطيل بود !  يعني اين كاركنان فرودگاه يه ساعت صبح و يه ساعت عصر كار مي كنن ... همين !

شيريني سرا

رفتيم ناحيه صنعتي ... همه خونه هاي قديمي رو خراب كردن و جاش آپارتمان هاي بلند و بي قواره ساختن ... حيف اون ويلاهاي قشنگي كه نابود شد و اين روند هم همچنان ادامه داره ... واقعا اين شهردار ناحيه صنعتي ماهشهر پيش خودش چه فكري مي كنه كه تو اين خيابونهاي تنگ و باريك اين تراكم هاي چندين طبقاتي رو ميده ؟ ( البته  معلومه كه فكري نمي كنه پول و حق وحساب مي گيره !) حالا شيريني رو براي چي مي خواد براي جلسه دفاع از پايان نامه ( من نمي دونم اين مدرك هاي الكي كه يه ذره به دانش اينا اضافه نمي كنه به چه دردي مي خوره ؟ حتي بدرد كارگزيني هم نمي خورده چون فقط يه بار مدركشون تعديل ميشه و اين يه بار رو استفاده كرده ...  بعدش يك جعبه 24 تايي راني شيشه اي 65 هزار تومن ... كلي ظروف پلاستيكي ... و خريد و از اين جور چيزها

پاشنه بلند و ساق كوتاه

تو شيريني فروشي كه بوديم يه زن و مرد وارد شدن هر دود حدود 40 ساله كه هيچ سنخيتي هم با هم نداشتن .. خانومه كفش هاي پاشنه بلند پهن پوشيده بود شلوار تنگي كه تا بالاي قوزك پاش بود و سفيدي پاهاش زده بود بيرون .. با يه مانتوي گشاد سياه كه بقدري نازك بود كه كرست اش رو از زيرش مي شد ديد ... جالبه كه جلوي يخچالي ويتريني هم كه ايستاده بود  تا كيك رو انتخا ب كنه مرتب روسري و چهره اش رو وارسي مي كرد كه مرتب باشه ... دوباره اين ور شيريني فروشي روبروي يخچال ايستاده بود توي شيشه خم جلوي يخچال كه تصويرش افتاده بود خودش روسري اش رو مرتب مي كرد !

آخرش هم يه شيريني شكلاتي انتخاب كردن و  داشتيم مي رفتيم  بيرون اونا هم زدن بيرون و سوار يه ماشين شاسي بلند شدن و رفتن ...

همين رفتن به ناحيه و برگشتن باعث شد كه وقت استخر بگذره و ذيگه امروز رو بي خيال استخر شدم

آخر شب هم تا دير وقت هتل بودم و اسي زنگ زد بيا باهات كار دارم  ولي نرفتم چون اصلا حس اش نبود و رفتم خونه و گرفتم خوابيدم ..

 

چهارگانه والدين ......
ما را در سایت چهارگانه والدين ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : memco92 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 20 شهريور 1397 ساعت: 17:51